من ديگر دلخوش نيستم
به اينكه
در جايي مردي نگران من است
ناخواسته عاشق شدم، خود خواسته جان دادم برايش
دلش با من نيست
اين را خوب ميدانم
فقط اين منم كه بي او
خسته ام،
تكه تكه ام،
متلاشي ام.
ترس من همين بود روزي تو غريبه ترين كسي باشي كه همه چيزت را ميدانم
بمن بگو، هرگز فراموش نشدن چه حسي دارد؟
درباره این سایت